*بیشعوری!

*حالا که ماه رمضان تمام شد و کافه نشینی میسر، کافه مان افزایش قیمت 57 درصدی اعمال کرد. ما هم خیلی شیک با دیدن منو، بدون سفارش کافه را ترک کردیم.

انصاف هم چیز خوبی ست!


*چندتایی آرزو دارم، آنقدر دور هستند از من که گاهی فکر می کنم  رویا باشند. با این حال هر روز صبح مسیر پیاده تا دفتر را فکر می کنم به آرزوهایم و با خودم تکرار می کنم که فاصله ای نیست، من به همه تان خواهم رسید!


*همیشه وقت هایی که باید باشد، نیست. به جای غر زدن باید یاد بگیرم که حذف کنم لحظه هایی که باید باشد را!


*هرکس برای خودش و زندگیش الویت هایی دارد که تغییرشان بسیار سخت و پیچیده خواهد بود. باید سختی هایش را به جان بخرم. حس می کنم با این تغییرات، دیوارهایی خواهد شکست. به شدت نیازمند این شکستن ها هستم.


*عجیب دلم می خواهد کتاب بیشعوری را به مدیرمان هدیه کنم! اینقدر که در اکثر دسته بندی هایش جا می گیرد، همسر بیشعور، پدر بیشعور، کارفرمای بیشعور، رفیق بیشعور و ...