*سفر به یاد ماندنی

سفر چند روزه ام تمام شد.

خوبی هایش دور از انتظار بود.

یک استقبال گرم داشتم توی فرودگاه که از شوق لبریزم کرد. بعدش هم که دوستانم سنگ تمام گذاشتند. آنقدر برنامه ام پر بود که چند روز از دنیای مجازی و کار فاصله گرفتم.

فقط خیلی دوست داشتم دلم را پاک کنم از کینه، اما نشد. بعد از سالها هنوز یک جایی از قلبم داغ است...

*هیچکس نیست!

برای سفرم به مشهد بلیت گرفتم.

از چند روز قبل تا همین حالا، دارم به لحظه رسیدنم فکر می کنم!
وقتی چمدانم را تحویل می گیرم.

وقتی هیچکس منتظرم نیست.

وقتی هیچکس از دور دست تکان نمی دهد.

وقتی هیچکس لبخند نمی زند برای آمدنم...

*قورت می دم قورباغه م رو!!!

*بدترین قسمت یه رابطه، جایی هست که نه نای موندن داشته باشی، نه پای رفتن!


*هفته اول تیرماه میرم مشهد. دارم میرم تا قورباغه ام رو قورت بدم. من می تونم، مگه نه؟؟!


*دیروز بهم ثابت شد که نبودن مدیر و رئیس، می تونه چه مثبتی روی روح و روانم داشته باشه. دیروز لبخند داشتم، اونم نه کم، زیاااااااااد!


*اینقدر به مشهد فکر کردم که دیشب تا صبح خواب دیدم که اونجام. دیشب تا صبح گریه کردم، یه جایی از غم، یه جاهایی از شوق.


*"خواستن، توانستن است!" اما اوج ناامیدی جایی هست که بخوای اما نتونی و من جمعه به اوج ناامیدی رسیدم.


*دیدن عکس دختر دوستم که تازه به دنیا اومده اونقدر حالم رو خوب کرد که نگفتنیه. اینقدر که آرزو کردم کاش شیراز بودم و این کوچولوی دوست داشتنی رو بغل می کردم.

*تصمیمِ من

تصمیم گرفته بودم که آخر هفته بروم مشهد. حتی زنگ زدم برای بلیت و هتل. 

بعد هم به غزاله پیام دادم که ببینم هست یا نه. همین حالا جوابم را داد، قبل از اینکه از تصمیمم بگویم گفت دارم می روم سفر. اما خواست که با شهرشان آشتی کنم. گفت هفته آینده منتظر است. هم خیلی دلم میخواهد بروم، هم خیلی دلم نمیخواهد...

*مثلاً !!!!!!!

دیروز دوستم از مشهد تماس گرفت و عقب افتادن چند روزه تاریخ عروسیش را اطلاع داد ، تا قبل از تلفنش تصمیم به رفتن نداشتم ، از رفتن به آن شهر می ترسیدیم اما یکهو تصمیمم عوض شد ! می خواهم بروم اگر اتفاقی نیوفتد تا آن موقع ، الان مثلاً نمی ترسم ! مثلاً مهم نیست ! مثلاً اهمیتی ندارد ! مثلاً فراموش کردم !