*از اینجا رونده از اونجا...

امتحان امروز هم به خیر گذشت 

۱۷ گرفتم 

 

امروز واسه اولین بار با ماشین رفتم دانشگاه اونم بدون اینکه به مامان اینا بگم٬آخه مامان خانوم به شدت مخالفه٬اصلا روزی که ماشین رو واسه م خرید با این شرط که هیچ وقت باهاش نرم دانشگاه گرفت٬هر چقدر که میگم مامان جاده جدید اتوبانه خیلی خوبه ٬ ورود کامیون و ماشین سنگین ممنوعه!!!قبول نمیکنه که نمیکنه٬حالا امروز از شانس من جاده جدید رو بسته بودن و مجبور شدم از جاده قدیم که مامانم الکی ازش غول ساخته رفتم اولش یه کم ترسیدم مخصوصا که صبح تو پارکینگ دزدگیر ماشین قاطی کرد بعدشم که داشتم با موبایل صحبت میکردم پلیس جلومو گرفت و میخواست گواهینامه م رو پیوست کنه که با کلی فک زدن راضی شد که بی خیال شه  

 

دلم خیلی گرفته٬ 

گیر دادنه خواهر خانومی بدجوری تو روحیه م تاثیر گذاشته 

عصر که از خونه می رفتم بیرون تصمیم گرفتم که شب دیر برگردم و جوابش رو ندم اما نتونستم٬وقتی چند بار زنگ زد و جواب ندادم اومدم خونه٬حالا هم که تقریبا با هم حرف نمی زنیم٬فقط اونم مثل من چشماش پف داره و معلومه در نبود من گریه کرده 

دلیل گریه من واسه این بود با حرفاش این حس که اینجا اضافیم بهم دست داد٬حس آدمای از اینجا رونده از اونجا مونده رو دارم٬با اینکه هنوز نرفته بودم که برگشتم اما دیگه نه به اینجا تعلق دارم نه به اونجا... 

دلیل گریه اون چی بوده؟!دلیلیش این بوده که فهمید منو شکسته؟؟! 

بازم دارم گریه میکنم٬حالم هیچ خوب نیست... 

از کجا به کجا رسیدم من!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
النا سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ

شیمای عزیز سلام
ببخسید که smsت را جواب ندادم. بدلیل بیماری پدر 2 روزی نبودم و از بدشانسی گوشی را جا گذاشته بودم. وقتی پیامت را دیدم. کمی دیر بود برای جوای دادن . نگران شدم که حمل بر بی ادبی بشه.
...........
راستی بخاطر نمره امتحانت خیلی خوشحالم. نیم دونمم چرا با خواهرت بحپ داشتی اما این را می دونم که خواهر ها خوب و دلسوز داشتن خیلی نعمت بزرگی.
.........
با همه دل پر دردم برات ارزوی شادی می کنم.

خاک سرخ سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ق.ظ http://www.khakesorkheman.blogsky.com

گاه بایستی گریست
گاه بایستی گریخت
گاه بایستی مثال تکه سنگ
از فراز قله کوه غرور
خود را به پائین پرت کرد
گاه بایستی چو مهتابی قشنگ
درد دلهای ظریفان گوش کرد
گاه بایستی فقط در خود شکست
کنج دل با یک خدا تنها نشست

تقدیم به تو و خواهر گرامی ات

یک زن چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ق.ظ

شیما جون خوشحالم امتحانت خوب شد. عزیزدلم این سوئ تفاهمات تو خونواده ها پیش میاد سعی کن خودت رو زیاد اذیت نکنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد