ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
من دوست دارم این حس ترسی که همه وجودت را پر کرده!
لذت می برم وقتی می بینم داری دست و پا می زنی!
از قدیم گفتند در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد
بترس!دست و پا بزن!
تماشایت می کنم،می خندم و تحسین می کنم این روزگار را !
دیگر برای نبودنت نخواهم گریست چرا که بودنت هم سرابی بیش نبود!
حرفهای عاشقانه که هیچ،
حتی آتش هم قلب یخ زده ام را گرم نمی کند!
شنیدن درد و دلهایم که هیچ،
حتی آب هم آتشی که وجودم را میسوزاند خاموش نمیکند!
پ.ن:برگی از دفتر خاطراتم!نوشتمش چون حس کردم حال و هوام داره عوض میشه،چون نه خوشی ها همیشگیه نه ناخوشی ها...
چقدر بد است وقتی که دروغ می گویی،وقتی می دانم که دروغ می گویی
وقتی که نمی توانم بگویم که می دانم!
وقتی که می دانم تو می دانی!
این دانسته هایمان ویرانم می کنند
این سکوت های مداوم من
این دروغ ها،
تا کجا ادامه خواهد داشت؟!
می خواهم بروم،رفتنم هم با سکوت خواهد بود!مثل ماندنم!مثل بودنم!
شاید بعد از رفتنم تنها آرزویم این باشد که گاهی هر چند کوتاه به همه چیز خوب فکر کنی،به بودنم،به ماندنم،به رفتنم،به سکوتم !
می روم شاید بعد از رفتنم هیاهویی مرا به یادت بیاندازد!
همین برای من کافی ست که گاهی هر چند کم هر چند کوتاه بگویی یادش بخیر!
امشب واسه اولین بار تو عمرم از اینکه یک زنم عصبانی شدم،داشتم راه خودمو می رفتم بعد یه آقا وفتی تلاشش واسه جلب توجه بی ثمر دید اومد کوبید به ماشینم از ماشین پیاده شد کلی فحش رکیک داد از اینکه حتی نمی تونستم بهش نگاه کنم چون از شنیدن الفاظ رکیکش خجالت می کشیدم عصبانیم،از اینکه وقتی دستگیره ماشینو گرفته بود و می خواست به زور در ماشین رو باز کنه بعد من ترسیده بودم چون هیچ راهی واسه دفاع از خودم نداشتم عصبانیم!از اینکه تا یک ساعت بعد از رفتنش همه تنم می لرزید عصبانیم!