ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
چرا اینقدر روزها بهم نزدیکیم که من هر بار که بیرون می روم چشم می شوم شاید تو را ببینم بین ازدحام آدمهایی که از دلتنگیم چیزی نمی دادند؟!
یادم هست روزی که خیابان روبه روی تو کارم را شروع کردم خیلی خوشحال شدم هم برای نزدیکیم به تو هم برای پیدا شدن کار!
امروز 5 روز و چند ساعت می شود که نیستی...امروز حتی آقای مهندس با چشمهایی که خیلی هم ضعیف هست متوجه بی حالیم شاید هم دلتنگیم شد!اما من فقط لبخند زدم بغضم را قورت دادم و گفتم خوبم!!!!کاش تو می پرسیدی حالم را!!
دوست دارم تقصیرها را گردن خودم بیندازم،کارم که نزدیک تو بود دورمان کرد شاید،آخر دیگر شش دانگ حواسم به تو نبود،گاهی خیلی سرم شلوغ می شد...
اما مگر فرق می کند مقصر کیست؟؟؟!
وقتی تو نیستی،
وقتی او هست تا مرا یادت برود،
وقتی اینقدر دلم تنگ است،
وفتی اینقدر مغرورم که تلخی این لحظه ها را تحمل می کنم و می خندم و می گویم خب نیست که نیست !
وقتی...
بدم میاد از دنبال مقصر گشتن ولی بعضی وقتها تقصیر خیلی از چیزها رو گردن خودمون میندازیم تا شاید نفر مقابلمون شاید به خودش بیاد .
شرط عشقه تحمل این لحظه ها نه غرور عاشق .