*خواب

فقط خواستم بگم که میزان خستگی هیچ ربطی به تعداد ساعتهایی که خوابیدم ندارد. وگرنه الان خسته نبودم، وقتی دیشب ساعت 8 خوابیدم.

*سفر

*سفر مجردی آخر هفته هم تمام شد. شلوغ، پر سر و صدا و پر انرژی. شاید اگر زندگیم رویِ یک ریتم ملایم می گذشت، خیلی هم عالی می شد، اما حالا وقتی طی چند ماهه گذشته، تنش رکن اصلی لحظه هایم بوده، بهتر بود می رفتم یک جایی که آرامش باشد، سکوت و خوابهای آرام.

سفر مجردی دخترانه می تواند خیلی هم جذاب نباشد. مخصوصاً اگر یکی از همسفرهایت که بچه هم نیست، مدام قهر کند، بهانه بگیرد و خواسته های مزخرف داشته باشد. یا یکی دیگر از همسفرهات وسواس داشته باشد و همان شب اول بیفتد به شستشو و آب راه بیندازد کف ویلا و همه جا خیس کند و به گند بکشد. یا وقتی شب خیلی دیر خوابیدید، همسفرهایت صبح خیلی زود بیدار شوند و بی توجه به تو که هنوز خوابی، سر وصدا راه بیاندازند و بد خوابت کنند.

سفر مجردی دخترانه می تواند خیلی هم خوب باشد. وقتی می بینی مردم آنقدر با جنبه شده اند که برای چند تا خانم که اتفاقاً شیطنت های بی غرضی هم دارند ایجاد مزاحمت نمی کنند.


*غیر قابل تحمل شدم. این موضوع را خودم بهتر از هر کسی می دانم. اما هیچ راهی برای بهتر شدنم سراغ ندارم. کارهای زیادی هست که دلم میخواهم انجام بدهم اما نمی توانم. این خواستن ها و نتوانستن ها حالم را بدتر می کند.

پر از تردیدم، پر از دو دلی، بین ماندن ها و رفتن ها...