ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
*امروز تولد همسر است، اما من آنقدر پژمرده ام که حس و حال انجام دادن هیچ کاری را ندارم.
امسال پنجمین تولدی ست که با همیم و اولین تولدی که زن و شوهریم. امسال اولین سالی ست که هیچ تدارکی برای این روزِ خیلی به خصوص ندیدم. واقعیت نه توان مالی دارم و نه روحی. حس میکنم صد سال شاید هم بیشتر از سنم می گذرد.
دلم می خواهد زمان به عقب برگردد یا حداقل یک جایی همین جاها متوقف شود.
خدا می داند که چقدر برای امسال که به اصطلاح عضو یک خانواده شدیم برنامه داشتم، اما انگار فعلا چرخ روزگار خیال چرخیدن بر وفق مرادِ ما را ندارد...
زندگی اصلا شبیه برنامه ریزی های ما پیش نمیره
اشکالی نداره خانوووووم
صبور باش