*شیفت دیلیت !

سه شنبه شد ، اما حال من خوب نشد

هنوز دلگیرم از دنیا

یه نفر یه تصمیم میگیره و یه جماعت رو ناامید می کنه

یه نفر یه تصمیم میگیره و همه رو تو سیاهی فرو می بره

یه نفر یه تصمیم میگیره و بقیه رو واردار می کنه چشمشون رو ببندن و دهنشون رو باز کنن

یه نفر یه تصمیم میگیره و ...

سه شنبه شد ، اما من هنوز با خودم درگیرم

توی ذهنم مدام دارم می جنگم با خودم ، با همه و حتی خدا

انگشت اتهامم رو میگیرم سمت خدا

می گم می بینی این آدما رو تو آفریدی

بیشتر ظلماشون به اسم توٍ

یه جاهایی انکارش می کنم

اما زود برمیگردم دووم نمیارم

انکارش حالم رو بدتر می کنه

واسه اینکه حالم بهتر شه شروع می کنم به خیال پردازی و سعی میکنم آخر قصه رو یه جور دیگه تصور کنم ، واسه چند لحظه بهتر می شم اما اینقدر این تصور و خیال دور از ذهنه که دوباره حالم بد می شه

ذهنم بهم ریخته س

مثل اونوقتای اتاقم روز آخرین امتحان وقتی تمام کتابها و جزوه هام روی میز ، زمین و تختم درهم و شلخته پخش بود

اونوقتا بعد آخرین امتحان چند ساعتی شایدم یه روز استراحت می کردم بعد شروع می کردم به مرتب کردن

حالا چند روزه می خوام که ذهنم رو مرتب کنم

اما نمیشه ، نمیتونم

زیادی بهم ریخته س ، نمی دونم باید از کجاش شروع کنم

اتاقمم که زیادی بهم ریخته شه نمی تونم تمیزش کنم مگر اینکه کیسه زباله بیارم و دور بریزم خیلی چیزا رو

نمی دونم شاید باید یه سری چیزا رو از مغزم شیفت دیلیت کنم

نمیشه ، مغزم نه مثل اتاقمه نه مثل کامپیوتر

نمیشه ، پاک نمیشه

تازه بر فزض محال که پاک بشه ، با زخمهایی که یادگار این فکراس چیکار کنم ؟

اونا رو نه میشه دور ریخت نه میشه پاک کرد ...

گلوم درد می کنه ، هم به خاطر بغضهای فرو خورده ، هم به خاطر پاییز

دستهام یخ کرده ، بدنم می لرزه با اینکه سویشرت پوشیدم ، سردمه ... گرمم هست ...

حالت تهوع دارم ، فکر میکنم باید بالا بیارم چیزای درهمی که مغزم رو پر کرده ...

نظرات 2 + ارسال نظر
خان سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.istadehdarbaad.blogsky.com

روزا همینجوری می گذرن وهیچی درست نمی شه،چون جای محکوم ومتهم عوض شده،متهم خدا وروزگار نیستند.متهم...
در مورد بهم ریختیگی:بریز بیرون چیزای بی خود وبی استفاده رو حالت بهتر می شه.
در مرود زخما:خوب می شن ولی جاشون از بین نمیره اما می تونن واست یه یادگاری باشن،یادگاری از یه تجربه که می تونن زندگی اینده تو بهتر کنن!
در مورد سوزش گلو:توصیه من همیشه شربت عسل وآبلیمو هستش وشستشو دو ساعت یک بارگلو وبینی با اب نمک ملایم!
امتحانش کن به تجربش می ارزه!

درست که نمیشه هیچ بدترم میشه
در مورد زخما هم که زیاد داریم از این یادگاریا که هر سال بیشتر میشن ، بعضیاشون رو جای قدیمهاس شاید قدیمیه رو بهتر یا بدتر نکنه اما شکلش رو عوض میکنه
درمورد عسل آبلیمو و آب نمک باید تا عصر صبر کنم سرکار جز چای که برخلاف همیشه ازصبح چند تا لیوان خوردم چیز دیگه ای پیدا نمیشه

مهدی سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:16 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

امیدوارم زودتر حالتون خوب شه .

ممنونم دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد