ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امروز از اون روزهاییِ که نمی گذره ، همش چشمم به ساعتِ ولی مگه می گذره ؟!
دلم اتاقم رو می خواد ، تختم ، بالشم ، لحافم و گوشی موبایل و ریپیت وانِ آهنگِ "بزن زیر گریه چشات تر بشه"
دلم نمی خواد هیچکس بپرسه چته ؟! چرا گریه می کنی ؟ یا چرا کز کردی گوشه تختت ؟!
دلم نمی خواد هیچکس بدونه چیه که داره وجودم رو می خوره ، چیه که داره نابودم می کنه .
دوست ندارم هیچکس نصحیتم کنه و بگه این راه و این چاه ، خودم می دونم راه کدومِ چاه کدوم ، فقط نمی خوام انتخاب کنم دوست ندارم برم جلو ، دلم سکون می خواد ، سکوت می خواد و یه کم تنهایی !
دلم نمی خواد فلش بک بزنم به گذشته م ، مخصوصاً به اون نقطه تاریک و عذاب آورش
دلم نمی خواد به آینده فکر کنم ، به تصمیم هایی که شاید مجبور باشم بگیرم
خسته ام و بریدم .
خسته ام از مرور اشتباهاتم ، از اعتراف دردناکشون توی ذهنم
بریدم دیگه وقتی هنوزم می دونم اما اشتباه می کنم ، کاش حداقل نمی دونستم ...
سمبل حماقت میشم این روزها اگه به زبون بیارم حرفهایی که توی ذهنم هی تکرار می شه هی تکرار می شه و تکرار می شه !
و در عجبم که امروز چرا نمی گذره این ساعتهای لعنتی ...
خسته ام از مرور اشتباهاتم ، از اعتراف دردناکشون توی ذهنم ...
این جمله رو تو نوشتی از زبون من ...
تو که اشتباهی نکردی شیما ... آخ ... چقدر این سکون خواستنت رو می فهمم...
منم اشتباه کردم مگی

و از اونجایی که نمی تونم از اشتباهتم بگذرم خودمو تنبیه می کنم
سکون می خوام ...
...
دلم گاهی می خواست که بگم بابا من که اشتباه نکردم ! خب اشتباه کرد به جهنم که رفت و تموم شد ...
اما خب ! اشتباه خود خود من بودم !
بی خیال !
زندگی خیلی هم خوبه
ببین
من خیلی امیدوارم که این خستگی و ناراحتی تو دلایل هورمونی داشته باشه
شما هم نکته سنجی پس
گرچه همش هم اون نیست