ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دارم یه جلیقه می بافم براش ، سورمه ای رنگ و یقه هفت . موقع بافتنش یه جاهایی لبخند رو لبهامه ، همون وقتایی که دارم تصورش می کنم که جلیقه رو پوشیده و داره از سلیقه م تعریف می کنه یا جلو دوستاش می گه اینم از هنرهای دستِ شیما خانمه . چند وقت قبل هم که براش به کیف چرم دوخته بودم اینقدر از کارم تعریف کرد که باور کردم که کارم خیلی خوبه و الان دارم به این فکر می کنم که چقدر آدمها با هم فرق دارند ، یکی مثل س. میشه که چند سال تمام تلاشش رو کرد که اعتماد به نفسم رو بگیره و پاهاش رو روی سرم بذاره و بالا بره و یکی هم میشه مثل او !
از صبح اتفاقات پارسال توی سرم چرخ می زنه ، حال الانم آرزوی پارسال منه . آدمها معمولا به آرزوهاشون می رسند اما از اونجایی که گاهی پیش میاد که آرزوها بعد از برآورده شدن به شیرینی قبلش نباشند یادشون میره که اتفاق امروز آرزوی دیروزشون بوده و من خوشحالم که یادم نرفته آرزوی پارسالم رو ؛ حتی اگه به شیرینی آرزوش نباشه ...
خوشحالم که می دونی آرزوی این لحظه ها رو داشتی یه روز ...
خدایا شکرت واسه این لبخند ها و حس های ذوق شیما ...
ببین ته تهش که هیچی هم نباشه ها ، همین که یکی تونسته بهت اعتماد به نفست رو برگردونه تا حدی ...باید واقعاً خدا رو شکر کنی
من بلد نیستم ببافم ! می دونستی ؟
بیا خودم یادت می دم
الان هی دارم به خودم میخندم . . . اصلا به اون شالگردنه
شالگردنه خیلی هم خوشگله همه جا هم همراهمه
عطر تو رو داره هنوز که بهم آرامش میده
هدیه ناقابل شما رو فرصت نکردم پست کنم
به به
اون لبخندای نخودکیتو خریدارم!!
سلام خدا رو شکر حالا اونیکه شاید به آرزوش نرسه چکار کنه؟؟؟
خوشحالم که خوشحالی واقعا از ته دلم میگم
حتما حکمت بوده که به آرزوش نرسیده