*رفتن

*وقتی از نزدیک ترین هایت زخم می خوری هم دردناکتر است ، هم جایش خوب نمی شود ...

زخم هایم بدجوری درد می کنند ...


*دیشب را تا صبح نخوابیده و من فکر می کنم نخوابیدن هایش به من مربوط است ، باید چمدانم را بپیچم و بروم برای همیشه ...


*از صبح بغضم را قورت می دهم ، لبخند می زنم و تند تند کار می کنم با اینکه ماهیچه های قلبم از دیشب ، پس از کوبش ها بی امانش در میدان هفت هنوز درد می کند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد