*دلشوره ، ترس!

امروز برایمان مهمان می آید،

مهمان های مراسم بعله برانی که دیگر نیست!

جشنی که از نظر صاحبانش به تعویق افتاده ، برای مامان و بابا پر از ابهام ، ترس و نقطه های تاریک و  برای من بی ابهام ، ترسناک و روشن است.

گفتنی ها را گفتم ، همان حرفهایی که دوست می گوید گفتم ! 

عقلم به سکوت دعوتم می کند ،

دلم اما شور می زند مدام ،

می گویند بعضی ها باید خودشان سرشان بخورد به سنگ ، اما من فکر می کنم جنس این سنگ خیلی فرق دارد با آن سنگ هایی که بعضی ها باید سرشان بخورد به آن!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
دختری خو کرده با زنجیر سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:43 ب.ظ http://talkhetalkhetalkh.blogsky.com

امیدوارم "خیر" پیش آید بانو

امیدوارم

مهدی چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:04 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

ای بابا چه ناراحت کننده .
حالم گرفته شد شیما .

ببخشید که ناراحتتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد