ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
*امشب شام مهمان داریم ، همسر بعد از این خواهر و مادر عزیزشان. حوصله مهمان ندارم ، دلم می خواهد بروم خانه و ولو شوم روی تختم. مامان می گوید اگر برنامه ای داری حضور نداشتنت ایرادی ندارد ، فکر می کنم منظورش این بود که اگر خانه بودی نمی شود توی اتاقت باشی و ولو شوی رو تختت. کاش برنامه ای داشتم حداقل...
*از صبح درگیر خریدن بلیتِ بلاد کفر برای دو تا از مدیران ارشد یکی از اداره های دولتی بودم ، مثلاً می خواهند بروند برای بازدید اما با زن و بچه هایشان ، فقط پول بلیت هایشان به اندازه حقوق ده یازده از کارگرهایمان شد حالا هزینه هتل 5 ستاره ، ناهار ، شام و هزینه های متفرقه شان که بماند.وقتی از رئیسم می پرسم چرا باید این هزینه ها را متقبل شویم ، می گوید "چون دستمان زیر ساطورشان است". حالم دستهای اینها و ساطور آنها بهم می خورد وقتی حقوق کارگرهایمان عقب می افتد...
*از دیشب دارم به یک سفر دو سه روزه فکر می کنم ،به یک که جایی خوش آب و هوا باشد و خلوت. می خواهم بخوابم ، موزیک گوش کنم ، قدم بزنم و کتاب بخواهم ...