ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امروز با مامان رفتم سینما. فیلم خوبی بود با وجود تمام دردهایی که بیننده اش منتقل میکرد. هنوز لا به لای سکانس هایش گم هستم ، مخصوصا همان جایی که جلال آشتیانی (نقش اول مرد) گفت : "من درد خودم رو آگهی کردم." ...
همیشه دوس داشتم با مامانم بیرون برم،خرید،پارک،پیاده روی...ولی در حد همون دوسداشتن باقی موندن...ایشالا سایه مامان همیشه رو سرت باشه و با هم بیرون برین
متشکرم عزیزدلم
چه خووووب :)
اوهوم
توو اولین فرصت میرم میبینم.
البته طبق معمول تنهایی.
سینما تنهایی رفتن هم یه حال و هوایی داره واسه خودش
برای من خیلی حس خوبیه که بعد از چند روز هنوز درگیر یک فیلم یا کتاب باشم، چه آروم و غمگین باشه و چه شیرین، شاید خوابش رو هم بارها ببینم
خیلی خوبه که فیلم رو اینطوری ببینی، اگه تونستی ازش بیشتر بنویس
اگه فرصت کردی برو و ببینمش ، به نظرم ارزش داشت که آدم بره سینما و ببینتش
واجب شد ببینمش.دیالوگ قشنگ و وسوسه انگیزی بود!
خود فیلم هم خیلی خوب بود.
البته بسیار غم انگیز بود و دردناک