ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
یک عالمه حرف دارم اما نوشتنم نمی آید.
انگار حرفهایم رفته اند دور گردنم را سفت چسبیده اند ، انگار یک آدم غول پیکر دست هایش را قلاب کرده باشد دور گلویم!
عجب حال بدی و چه حس بدتری
:) حسی که همه تجربش کردن
اصلا همین قدر هم که به زبانت آمد همین حست را بگویی خودش جای شکر دارد!
واقعاً
منم چن وخته ازین قلابا دور گردنمه:(
گاهی اوقات فکر می کنی اینجا و نوشتن هایی که تقریبا عادتت شده بهترین کاره
اما بعضی وقت ها نوشتن هم کاری از پیش نمی بره
برای من که اینطوریه
انشالله برای شما این طور نباشه
دقیقاً ، بعضی وقتها نوشتن هم دردی رو دوا نمی کنه متاسفانه