ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
گاهی وقت ها خیلی عصبانی می شوم ، طوری که نفس هایم به شماره می افتد ، دمای بدنم توی صدم ثانیه بالا می رود و گرمم می شود ، بعد درد بدی توی شکمم می پیچد و طپش های قلبم تند می شود و صدایش گوش هایم را کر می کند و پر می شوم از تنفر و فکر می کنم تمام راهی که تا به امروز آمده ام اشتباه است ، فکر می کنم که باید بایستادم یا اصلاً برگردم.
این حال شاید پنج دقیقه بماند ،
بعد از پنج دقیقه اول ضربان قلبم آهسته تر و نفس کشیدنم نسبتاٌ عادی می شود ، دمای بدنم یواش یواش کم می شود و این روند کاهش دما آنقدر ادامه دار می شود که لرز می افتد تو تنم ، درد از شکمم می روند توی قفسه سینه ام و دست هایم ، حس تنفر و فکر کردن به اشتباهاتم بغض می شود می نشیند توی گلویم.
بعد از نیم ساعت ضربان قلبم ، نفس کشیدنم و دمای بدنم عادی می شود. درد قفسه سینه و دست هایم هم خوب می شود. حس تنفر جایش را می دهد به یک دلخوری عمیق و افکارم به دنبال راه هایی برای حل مسائل .
دلخوری عمیق و مشغله فکری هم پر می کشد و می رود اما گاهی ساعت ها ، گاهی روزها بغض و غم می ماند توی وجودم.
گاهی اینقدر می ماند که یادم می رود که چرا آمده ؟ که چرا هست؟!!
و حالا دلخورم،
بغض دارم،
غم دارم،
خسته ام ...
یک واقعیت رو بگم ؟ اینکه مخاطب خاص برای لذت بیشتر بردن از دقایق زندگیه,اگه هر دو طرف این رو بفهمن عالیه.لذتبخشه :)
امیدوارم همه و همچنین شما دو نفر به این برسین
درسته اما در همیشه رو یه پاشنه نمی چرخه
ممنون دوست
چرا من هیچ تصوری از شیمای عصبانی ندارم؟؟ با پیک موافقم:)
شاید چون معمولا کم عصبانی می شم
سکه ها همیشه سر و صدا می کنند ، اما پول های کاغذی همواره ساکت اند.
پس وقتی ارزش شما زیاد می شود، ساکت و فروتن باقی بمانید
ممنون از حضورت