ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
کاش باران ببارد امروز،
همکارم می گفت صبح اتفاقی دخترداییش را دیده با چشم های پف کرده و صورتی گریان!
دخترداییش گفته برای همکارش گریه می کند که دیروز مرده، جوان بوده و دوتا بچه کوچک داشته،
علت مرگش بی هوایی تهران بوده، مشکلِ قلبی و ریوی داشته،
می گفت تمام دوشنبه را داشته چانه می زده که چهارشنبه نیاید سرکارو موفق نشده که کار را تعطیل کند.
حالا دیگر مهم نیست، شهرِ خاکستری هم او را شکست داد، هم اداره شان را.
کاش باران ببارد امروز،
پرده را کنار کشیدم و هر چند دقیقه یکبار زل می زنم به این شهر خاکستریِ بی هوا،
و نمی دانم چرا هی توی ذهنم تکرار می شود، تکه ای از شعر قصه دخترای ننه دریا:
خوب کسی که مشکلش این قدر حاده از اول نباید تو چنین شهری می بود. حالا یک روز کار را تعطیل می کرد روزهای دیگه چی؟ نمی دونم چرا همه چسبیده اند به این شهر به قول شما خاکستری.
بعضی وقت ها آدم ها مجبور هستند به موندن، بعضی وقتها جایی برای رفتن ندارن و تازه حتی اگر اجباری نباشه و جایی باشه واسه رفتن، دلم پر از درد میشه از مردن یه آدم، مخصوصاً که جوون باشه، مخصوصاً اگه بچه های کوچیک داشته باشه
امروز بارندگی ها شروع شده
امیدوارم هر چه زودتر به اونجا هم برسه تا آلودگیها کم بشه و شما عزیزان هم نفس راحتی بکشید
آرزوی سلامتی برای همه هم وطنان عزیز
خدا رو شکر هوا خیلی بهتر شده
دارم فکر میکنم الان رییسش چه حالی شده؟
من که فکر می کنم حال خوبی نداشته باشه