ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دلم یه جفت گوش میخواد بشنوه
گوشی که فقط بشنوه اما قضاوت نکنه
گوشی که قابل اعتماد باشه و نخواد نصیحت کنه
حوصله همدردی هم ندارم
حتی نمیخوام درکم کنه٬مهم نیست بفهمه فقط بشنوه
بشنوه دردایی رو که سالهاست قایمشون کردم و به هیچکس حتی خدا هم نگفتم
دوست واسه یکی این نقابمو که همیشه طرح خنده دارم بردارم
دیگه از اینکه جلو همه ادای آدمای خوشبخت رو در بیارم خسته شدم
دیگه از اینکه وقتی یه شب حوصله نداری و تو خودتی همه بپرسن چته؟چیزی شده؟! خسته شدم!
دیگه باید چه اتفاقی بیفته که باور کنن من یه چیزیم هست؟!
نمی دونم تقصیر از منه که قسمت عمده دردامو پنهان میکنم و میخندم یا از این جماعت که دردای بزرگ و پیدام رو نمیبینن؟!
امشب وقتی با دوستان رفتیم بیرون حوصله نداشتم جنگولک بازی در بیارم و شلوغ کنم یعنی ماسک خنده ام رو جای قبلی جا گذاشتم وقتی حالمو گرفت٬اونوقت از کوچیکترین تا بزرگترین گیر داده بود شیما چته؟!اتفاقی افتاده؟!
خیلی خسته م٬بریدم دیگه٬واقعا بریدم!!!
دلم یه تکیه گاه میخواد٬یه شونه که گرم باشه و بی دریغ
همیشه از اینکه به کسی یا چیزی تکیه کنم بدم می اومد٬دوست داشتم رو پای خودم وایستم٬دوست داشتم خودم تنهایی از پس همه چیز بر بیام٬اما حالا می بینم نمیتونم٬زانوهام دیگه رمق نداره سنگینی دردها و مشکلاتم خیلی بیشتر از توانمه٬حس میکنم دارم خم میشم٬دارم میشکنم٬نمیخوام کسی بفهمه٬نمیخوام کسی ببینه!!!
دلم یه جفت گوش ٬ یه تکیه گاه ٬ یه شونه میخواد!
خسته م ٬ خیلی خسته...
فکر می کنیم حرف ها روی دلمان ماسیده اند و زیاد داریم برای گفتن. وقتش که می رسد با همان بهترین آدمش هم دو ساعت قدم بزنی حرف هایت تمام می شوند. بعد می گویی کی این دو ساعت دیگر هم تمام می شود. می خواهی فرار کنی بروی خانه توی اتاقت روی تختت دراز بکشی و ملافه رو بکشی روی سرت. خودت را به خواب بزنی.
دیوار چین هم که باشم گاهی تکیه گاه می خواهم.
شیما جون می فهمم حرفات رو. منم یک روز اگه یک کم کمتر بخندم همه می خواند بدونند چیزی شده.
بهتری عزیزم؟
خسته ام از توالی ی زندگی ام
از این همه ماست مالی ی زندگی ام
انگار که نوار سکئت انداخته اند
روی قسمت خالی ی زندگی ام
به نظر من زمان مسکن درد توست کمی صبوری کن و در اولین قدم با یک دکتر مشاور صحبت کن . بهت کمک می کنه و قطعا اون به حرفات خیلی درست تر از اطرافیانت گوش می کنه .
نوار سکوت
اشتباه تایپی بود می بخشی
سلام عزیزم دیگه به من سر نمیزنی دووست دارم بیشتر باهات اشنا شم
شیمای عزیز
تو را نمی دانم اما من به این نتیجه رسیدم که در دنیای امروز . قوی بودن و استوار بودن رنجی را دارد که بیش از پیش انسان را از پا در می اورد.
......................
انگار وقتی می خواهی قوی باشی. باید بهای سنگینی پرداخت کنی. رنج را با خودت حمل کنی. در حالیکه از درون داری می ترکی در بیرون باید لبخند بزنی
.....................
چقدر تو سطرهای اخر به من نزدیکی