*من بی تو ادامه دارد...

از اینکه هنوز مرور خاطراتم بغض را در گلویم می نشاند بیزارم

خیلی شکننده شده ام گویی تلنگری کافی ست تا مرا به هم بریزد

حس می کنم آسمان به زمین آمده است٬شاید می خواهد به من بگوید آن بالاها هم هیچ خبری نیست٬دیگر هیچ جا هیچ خبری نیست!

شبیه آدمهایی شدم که بعد از سالها از غار بیرون آمده اند٬همه چیز عجیب و دور از ذهن است٬همه چیز مضحک است اما نمی دانم چرا نمی توانم بخندم!

دهانم تلخ شده٬درست مثل زندگیم!می گویند حقیقت تلخ است پس من زنده ام!

تغییر نام اینجا هم تاثیری نداشت٬چون من همچنان بی تو ادامه دارد!چند ماه پیش بود که روزی حس کردم دیگر من بی تو نیست٬اما چند روز بعد متوجه شدم آن روز متوهم شده بودم!

چطور می شود عادت کرد به تنهایی؟!

شاید ایراد از من است که با عادت مشکل دارم!هنوز هم برای عادتهایم که خیلی کم پیش می آید چهل روز ترک عادت می گذارم٬شاید اگر به تنهایی هم عادت می کردم این چهل روز گره گشا می شد و تنهایی را فراموش می شد...

خدا رو شکر که اینجا هست تا افکارم را بنویسم٬اگر اینجا نبود شاید همین هایی هم که دور و برم هستند می رفتند با شنیدن این سخنان مالیخولیایی!


نظرات 2 + ارسال نظر
naghmeh پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ب.ظ

اعتیاد به بودن کسی جز خودت تلخی کمتری نسبت به اعتیاد به کسی جز خودت داره.......
پس تلخی واقعیات تنهایی شیرین تر از سر مستی دروغین هست....
کلییییییییی دوستت دارم چون تنها هستم ولی دورم شلوغه من و تو یکی هستیم لذت ببر از با خودت بودن هیچ لذتی بالا تر از این نیست....

دیدن نظرت خوشحالم کرد
انگار خیلی هم تنها نیستم
مرسی

naghmeh جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ

جمله اولم رو اصلاح می کنم:
اعتیاد به بودن خودت تلخی کمتری نسبت به اعتیاد به بودن کسی جز خودت داره.....
sorry

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد