*کافه موکا

احساس بی احساسی دارم 

احساس بی وزنی 

نه سردم شده نه گرما را حس می کنم 

حالم هم بد نیست شاید خوب هم نیستم 

کمی گریه دارم اما حوصله اشکهایم را ندارم 

انگار خیلی مهم نیست چون بدون اجازه هم سرازیر میشود! 

کاش حالا به جای اینجا کافه بودم 

موکا میخوردم ، کنت پاور هم دود میکردم  

نقطه پایان سیاهی ست کمی هم بزرگ است اما فقط کمی بزرگ است 

پارسال بزرگتر بود!!! 

سکوت 

و سکوت 

و سکوت!!! 

انگار چیزی را جا گذاشته باشم،چیزی که خیلی هم مهم نیست 

شاید خودم را جا گذاشتم!؟ 

شاید هم مهربانیهایم بود که جا ماند درون آغوشی که زیادی عمومی بود! 

من موکا میخواهم 

کنت پاور میخواهم 

زبان چرب میخواهم 

گوشهایی که زیادی می شنود 

و چشمهایی تمامی حرکاتم را رصد می کند و ثبت می کند !

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:22 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

ببخشید موکا چیه ؟ کنت پاور رو خوب درک میکننم هر چند اون شاید من رو درک نکنه .
نه حرفم رو تصحیح میکنم اون هم خوب من رو درک میکنه چون وقتی حرفهام رو بهش میگم جز خاکستر هیچی ازش نمیمونه .
ممنونم از همراهیت .

یه مدل قهوه که موقع سرو شیر و قهوه اش لایه لایه س توی لیوان
کودک درونم از ظاهرش لذت میبره خودمم از کافین و طعمش
ممنونم به خاطر حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد