ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دردهایی است که روحم را می خراشد،زخمی شده ام و مغلوب!
خواهرم می گوید شبیه پیرزنها شده ام ، او حالم را درک نمی کند ، او نمی بیند زخمهایم را!
کسی با دستایش ، با حرفهایش و با نگاههایش روحم را می خراشد.
خسته ام از جنگیدن و از طلوع روشنی بیزارم ، روشنی یادم می آورد که جنگ آغاز شده است و من خسته ام از جنگیدن ، از جنگ با خودم ، از جنگ با آنها ، از جنگ با ...!
کاش می شد جایی پنهان شوم ، جایی که نور نباشد ، جایی که آدمها نباشند و هیچکس نباشد و هیچ چیز نباشد.
کاش می شد چند ساعتی بخوابم بدون دغدغه!
کاش چند ساعتی لال میشد کسی که توی مغزم هی حرف می زند ، حرف می زند و حرف می زند ، اصلا نمی فهمد که مغزم خوابش می آید.
کسی دارد روحم را می خراشد و من سکوت می کنم و گاهی هم حتی لبخند می زنم
و کسی دیگر هی حرف می زند و حرف می زند و حرف می زند!
و خواهرم می گوید که شبیه پیرزنها شده ام...
سلام دوست من.
وبلاگ زیبایی دارید.خواستم اگه دوست داشته باشی با هم تبادل لینک داشته باشیم.پس اگه موافقی منو با آدرس زیر و عنوان دانلود به روزترین پی دی اف ها لینک کن و آدرستو تو قسمت نظرات وبلاگم بذار تا منم لینک کنم به شما .
من هر روز به دوستام سر میزنم.
باتشکر
http://www.pdfberoz.blogsky.com
عجیبه . امروز صبح یه پست خوندم که اون هم از جنگ گفته بود . نه اینکه بگم کپی پیست باشه . حس ما آدمها توی این زمونه خیلی جالب کپی - پیست شده .
این یعنی اینکه آدمها این روزا بدجوری درگیر شدیم با خودمون و همدیگه!
و شاید به رخوت رسیدیم . نوعی خود درگیری و ... .
شاید...