یکی این جا سردیشه.یکی همه ش شده زمستون.یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه.وقتی حرف می زدی،یکی نه به چیزایی که می گفتی که به صدات گوش میداد.یکی محو شده بود تو صدات.یکی دلتنگه.توی یکی از همین خونه ها،همین نزدیکی ها،دل یکی آتیش گرفته.کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه.

چند روایت معتبر درباره ی زندگی
مصطفی مستور



نظرات 1 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ق.ظ http://over.blogsky.com

سلام
شیما اگه بگم خیلی وقته نیستی یا به وبت سر نمیزنی ها
نکنه شما ممثل من رفتی خدمت توی امریکا ها ...
اینجا که دخملا خدمت نمیرن

یه کم سرم شلوغه
اما درست میشه ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد