ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
یکی این جا سردیشه.یکی همه ش شده زمستون.یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه.وقتی حرف می زدی،یکی نه به چیزایی که می گفتی که به صدات گوش میداد.یکی محو شده بود تو صدات.یکی دلتنگه.توی یکی از همین خونه ها،همین نزدیکی ها،دل یکی آتیش گرفته.کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه.
چند روایت معتبر درباره ی زندگی
مصطفی مستور
سلام
شیما اگه بگم خیلی وقته نیستی یا به وبت سر نمیزنی ها
نکنه شما ممثل من رفتی خدمت توی امریکا ها ...
اینجا که دخملا خدمت نمیرن
یه کم سرم شلوغه
اما درست میشه ایشالا