این روزها اینقدر تلخم که از بودنم می ترسم 

خسته ام از همه چیز و همه کس 

از کار ، از درس ، از زندگی ،حتی از او 

از ابروهای گره خورده اش ، از چشمهایش که می دزدد از من 

از بغض های بی پایانم خسته ام 

مثلا امشب تولد یکی از دوستانم هست که نزدیک هم هست  و صمیمی اما می خواهم که نروم 

می ترسم تلخیم تلخ کند شیرینی تولدش را 

می ترسم بغضم صدایم را بلرزاند 

من بسیار خسته ام و می ترسم 

از همه چیز و همه کس... 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:32 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

فکر نکنم همه کس و همه چیز اینقدرها ترسناک باشه . شاید هم ترسناک باشه و چون برای ما تکراری شده ترسناکی هاش رو نمیبینیم .

نمیدونم شاید!!!!
ممنونم از حضورتون

مهدی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

عیدت مبارک . کمرنگ شدی ها !

عید شما هم مبارک
دسترسیم به اینترنت کم شده
شرکت به شدت سختگیر شده کار شخصی انجام ندیم
ممنونم از حضورتون

sanaz جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.sani68.blogsky.com

hichi arzesh narahati ro nadare,

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد