*آزمایش الهی

یکی چند سال پیش اومد و زندگی منو خراب کرد ، جوری خراب کرد که تا آخر عمرم یادم نمیره ، پر از ترس شدم ، پر از اشک و تا مدتها از همه چی دست شستم  ، دیگه دوست نداشتم با دوستهام و فامیل ارتباط داشته باشم ، زندگیمو خلاصه کرده بودم به اتاقم ، یه دفتر و یه خودکار ، حس می کردم خوردم زمین و نای بلند شدن ندارم . خیلی طول کشید که تونستم بلند شم و تو این مدت خیلی ها رو ناخواسته عذاب دادم اما تموم شد . من ظاهراً شدم همون آدمه سابق ، شاید تنها تفاوتم با قبل زخمهایی بود که پشت خنده هام پنهان می کردم ، شروع کردم به انکار شکستم ، اینقدر انکار کردم که یواش یواش خودمم داشت باورم می شد که همچین اتفاقی نیفتاده تا اینکه یکی اومد تو زندگیم که دردهامون مشترک بود ، یعنی می گفت که مشترکه ، اما همیشه ته حرفهاش یه چیزایی برام حل نشده بود ، یه چیزی که باعث می شد باورش نکنم ، جالب این بود که هیچ دلیلی نبود واسه باور نکردنم فقط یه حس موذی بود که توی وجودم وول می خورد . حالا می دونم اون حس موذی ناجی من بود ، حالا می دونم امروز من شدم آدمی که چند سال پیش زندگیمو خراب کرد . مامان میگه آزمایش الهیه ، خدا می خواد عکس العملم رو ببینه !!! حالا من نمی خوام یکی زمین بخوره ، نمی خوام یکی پر بشه از ترس ،پر بشه از اشک ... من میخوام جای خراب کردن بسازم و از خدا می خوام کمکم کنه از خدا می خوام کمکم کنه یکی دیگه زمین نخوره...

نظرات 2 + ارسال نظر
عاصی سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ب.ظ http://asysepid.blogsky.com

یه وقتایی جوری خوردت میکنن که وقتی تیکه هاتو به هم میچسبونی میشی یه آدم دیگه

----- پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ق.ظ http://eshgheabadim.blogfa.com/

سلام
به خودم قول دادم هر وبلاگی که رفتم اول مطالبشو بخونم
مطالب وبلاگ شما هم خوندم
قشنگ هستن
لطفا به وبلاگ ما سربزنید
یه پست برای عذر خواهی از عشقم گذاشتم که خطا بزرگم ببخش
ممنون میشم بیاید و کامن بذارید
آخه خواستم پیش چشم همه ازش عذر بخوام

مشخصه که خیلی خوندید مطالب رو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد