ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی عجیبه که یه روزی از یه حسی فرار می کنم و تنها آرزوم این میشه که اون حس نابود بشه ، بعد یه مدت دلم واسه اون حس تنگ می شه ... دارم به این نتیجه می رسم که من دیوونه م و از این دیوونگی می ترسم ...
این حس خیلی بده ...
منم مدت هاست که می خوام برم براش دکتر ...
اصلا از این بدتر که یکی رو جا بذاری و بدو بدو بری جایی که پیدات نکنه ، بعد از 3 سال و اندی دلت براش تنگ شه ؟!
به که پیغام دهم؟
به شباهنگ که شب مانده به راه؟
یا به اندوه کلاغان سیاه؟
به پرستو که سفر میکند از سردی فصل؟
یا به مرغان نکوچیده شهر؟
به که پیغام دهم ؟
که به یادت هستم ...
بعضی حسها ، گاهی ، ارزش کمی دیوونگی رو داره :-)
فقط گاهی ...
آخه این ارزش نداره
یه وقتا حتی شده دلتنگ حس و حالی شدم که ازش تنفر هم داشتم !!! موجودات عجیبی هستیم ما آدم ها !
خیلی عجیبیم خیلی !