ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
چشم هایم می سوزد هنوز از گریه های دیشبم و گلویم درد دارد هنوز از بغضهایی که فرو خوردم ...
دیشب کسی محاکمه ام می کند ، مرا متهم می کند و بعد با بزرگواری تمام مرا می بخشد .
حالم هنوز هم خوب نیست ...
خودت کم خودت رو محاکمه و سرزنش می کنی : ( ؟
حالا یکی هم اضافه شد به خودت ؟
ممنون از بزرگواریشون ! دستشون رو ببوس !!!!! : (
چرا شیمای منو ناراحت کردن واقعاً...چطور دلشون اومد
دفعه اولش نبود که ، اما امیدوارم آخرین بار باشه
می دونی جرمم چی بود؟؟!
خیلی خوش گذرونم و زندگیم رو به خاطر خوش گذرونی خراب کردم
حالم خوش نیست هنوز
سلام
شیما خانم بی معرفت دیگه به ما سر نمیزنی؟؟
من به شما سر می زنم و مطالبت رو می خونم اما نمی تونم نظر بذارم چراکه اون عکسی که شماره توش می نویسه واسه من نمایش داده نمیشه ، قبلا هم این مشکل رو با لپ تاپم داشتم اما چون می رفتم سرکار اونجا با سیستم شرکت می تونستم کامنت بذارم
عجب !!!
آدم بیشتر دلش از این می گیره که این حرف رو یه عزیزی زده که تو اصلاً ازش انتظار نداشتی ...
به خودت زمان بده ... ما هزار تا از این بدترش و گذروندیم شیما...
زمان بده خوب میشی
حتما همینطوره
این خود ما آدم ها هستیم که به دیگران اجازه می دیم چطور با من برخورد کنن!
قبول ، اما بعضی از آدمها عادت کردن به قضاوت کردن ، عادت کردن به محاکمه کردن و این همین خصوصیت این آدم بود که باعث شد ازش دور شم