*بدون عنوان!

چشم هایم می سوزد هنوز از گریه های دیشبم و گلویم درد دارد هنوز از بغضهایی که فرو خوردم ...

دیشب کسی محاکمه ام می کند ، مرا متهم می کند و بعد با بزرگواری تمام مرا می بخشد .

حالم هنوز هم خوب نیست ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مگ شنبه 29 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:57 ب.ظ

خودت کم خودت رو محاکمه و سرزنش می کنی : ( ؟

حالا یکی هم اضافه شد به خودت ؟

ممنون از بزرگواریشون ! دستشون رو ببوس !!!!! : (
چرا شیمای منو ناراحت کردن واقعاً...چطور دلشون اومد

دفعه اولش نبود که ، اما امیدوارم آخرین بار باشه
می دونی جرمم چی بود؟؟!
خیلی خوش گذرونم و زندگیم رو به خاطر خوش گذرونی خراب کردم
حالم خوش نیست هنوز

mika شنبه 29 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:05 ب.ظ http://mika-majd.blogfa.com

سلام
شیما خانم بی معرفت دیگه به ما سر نمیزنی؟؟

من به شما سر می زنم و مطالبت رو می خونم اما نمی تونم نظر بذارم چراکه اون عکسی که شماره توش می نویسه واسه من نمایش داده نمیشه ، قبلا هم این مشکل رو با لپ تاپم داشتم اما چون می رفتم سرکار اونجا با سیستم شرکت می تونستم کامنت بذارم

مگ شنبه 29 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:12 ب.ظ

عجب !!!
آدم بیشتر دلش از این می گیره که این حرف رو یه عزیزی زده که تو اصلاً ازش انتظار نداشتی ...
به خودت زمان بده ... ما هزار تا از این بدترش و گذروندیم شیما...
زمان بده خوب میشی

حتما همینطوره

خان دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:53 ق.ظ

این خود ما آدم ها هستیم که به دیگران اجازه می دیم چطور با من برخورد کنن!

قبول ، اما بعضی از آدمها عادت کردن به قضاوت کردن ، عادت کردن به محاکمه کردن و این همین خصوصیت این آدم بود که باعث شد ازش دور شم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد