*بوی عید

به طرز عجیبی غیر قابل تحمل شده ام ، آنقدر که تحمل کردنم حتی برای خودم سخت شده . مدام احساس خستگی دارم ، در اکثر مواقع ابروهایم گره دارد و خندیدن برایم تبدیل شده به یکی از سخت ترین کارهای دنیا ! آنقدر که برایم یک تونیک زرد خریده که رویش اسمایل لبخند دارد ، چشمهایش ستاره است و لبخندش یک پرانتز رو به بالا . دیروز می گوید خریدن آن تونیک برای اسمایل خنده اش بود می خواستم که بخندی اما انگار بی فایده بود ... کاش زودتر این روزها بگذرد ، این روزها ، بوی عید ، شلوغی خیابان ها ،‌ حتی خانه تکانی برایم تداعی کننده درد و تنهایی ست ... کاش زودتر این روزها بگذرد...

نظرات 2 + ارسال نظر
عاصی یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ق.ظ

حالا به تمام اینایی که گفتی دندون درد رو هم اضافه کن ببین من چجوری م الآن

مهدی یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 03:53 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

من هم موافق گذشتن این روزهام . ولی یادمون باشه چشم خیلیهابه همین انقباض ماهیچه های کنار دهان ماست .
امیدوارم به زودی خنده یی از سر رضا برلبهات بشینه .

اما فکر نکنم خیلی هم فرقی داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد