*غر نوشت !!

چقدر دلم برای اینجا نوشتن تنگ شده !

این را دیشب توی تاکسی فهمیدم وقتی مغزم داشت منفجر میشد از حرفهایی که باید می نوشتمشان ،

شاید دست دست کردنم برای نوشتن این بود که دلم می خواست اولین پست سال جدید ، جدید باشد ! غر نداشته باشد ،

اما خب این روزها برخلاف ظاهر خندانم توی سرم یک دنیا غم دارم ، اصلا تازگی ها فهمیده ام که وقت هایی که بیشتر می خندم بیشتر غمگینم ، حالا چرایش را نمی دانم ...

دلم می خواهد بنویسم ، از همه اتفاقات این چند وقت اخیر ، از ناراحتی هایم ، از دلتنگی هایم برای خودم ، از او که تازگی ها تمام تلاشش را می کند که یاد بگیرد بهتر دروغ بگوید ، از کارهای بی شمار و تمام نشدنی شرکت ، از بد خوابیدن هایم ، از این احساس پوچی که هر روز دارد بیشتر وجودم را پر می کند ، از اینکه مدتی ست به فکر یک برنامه سرگرم کننده برای آخر هفته آینده هستم تا اگر مثل پارسال دچار آلزایمر موقتی شد زیاد غصه نخورم ، گریه نکنم و شدت فرو دادن بغض هایم گلو درد نگیرم ...

چقدر حرف دارم اما نوشتن همین چند خط بیشتر از سه ساعت طول کشید ، اینقدر که بین تایپ هر کلمه هزاران بار هزاران کار دیگر پیش آمد.

خیلی خسته ام ...


نظرات 5 + ارسال نظر
مگ سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 12:02 ب.ظ

درست همین دیشب بود که میون فکر کردنام ! یادت افتادم و چقدر دلم می خواست بهت اس ام اسی بدم اقلاً ...

ولی حس کردم دوست داری تو تنهاییت باشی و اگه حرفی داشتی که لازم بود ما بدونیم حتماً اینجا می نوشتی ...
خوشحالم از بودنت ... و خوشحال تر میشم روزی که از ته دل خوشحال باشی نه به ظاهر

ممنون عزیزم
خیلی دوست دارم بنویسم و فعال تر باشم ، اما وقت تنگ است مرا ...

چرت گو! سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:49 ب.ظ http://chertgo.blogsky.com

سلام .خوشحالم که دوباره اینجا فعال شدین:-).من خاطراتمو دارم توی وبلاگم به شیوه ای خاص! می نویسم .خیلی خوشم میاد مخصوصن شما ببینین اونا رو .اگه نظرتون رو راجع به وبلاگ منم بهم بگین واقن ممنونتون میشم :-)

مهدی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 05:37 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

سلام شیما
حالم گرفته شد. امیدوارم زودتر شیما حالش خوب شه و از شادیهای وقت و بی وقتش بنویسه

ممنون

حوا سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 05:42 ب.ظ

یک وقت هایی ننوشتم از یاد آدم میرود . . . تا وقتی سراغ صفحه ی نوشتن نیای ...حس میکنی یک دنیا حرف داری ولی پای نوشتن که بیاد وسط . . . تویی و ذهنی که حتی یک کلمه نداره واسه نوشتن !

حرف و کلمه زیاد بود ، وقت واسه نوشتنشون نبود
ممنون به خاطر حضورت دوستم

ساتراپ پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:14 ق.ظ http://satrapy.blogfa.com

خسته نباشید...برای همه ما این اوضاع پیش میاد....امیدوارم ازش گذر کنید....

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد