ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
یک وقت هایی ، یک آدمهایی ، در مورد مسائلی نظر می دهند که هیچ ربط به آنها نداد و اینقدر نامربوط هست که حال آدم را بد می کند ، اینقدر که احساس تنفر و تهوع می گیری و دلت می خواهد کیفت را برداری و با یک لبخند تحقیر آمیز بروی از آنجا ... اما این جبر لعنتی که باشد لبخند می زنی ، از این خنده های که تمام عضلات صورتت را می کشد و دردت می گیرد از این کش آمدن بی خودی.
صورتم درد می کند ...
و چقدر سخت تره که اونی که داره سخنرانی میکنه ادم یقین داشته باشه یه احمقه
احمق و صد البته بی ادب
به این کاری ندارم که باید نظر بدهند یا نه. اما خیلی وقت ها در این بی ربط حرف زدن ها حقیقت هایی هم هست.
قبول ، اصلا کلاً حقیقت !!! اما واقعا به مسائل شخصی من به هیچ کس ربطی نداره
ممنون از حضورت
واقعا