*اینجا تهران ،به وقت محرم!

ساعت هشت و بیست دقیقه کلاس زبانم تمام شد ، تا برسم سر خیابان اصلی و از جلو هیئت سر خیابان رد بشوم 7-8 دقیقه ای گذشت. جلو هیئت 10-15 تا آقای جوان سیاه پوش ایستاده بودند و چای می خوردند. خیلی بی دلیل با سری که به گردنم چسبیده از بینشان گذشتم و خیلی بی دلیل تر ضربان قلبم کمی تندتر شد ، البته شاید تندتر شدن ضربان قلبم خیلی هم بی دلیل نبود ،حس سنگینی نگاهشان و احساس عدم امنیتی که از نوجوانی از حضور مردهای غریبه توی ناخودآگاهم ضبط شده قلبم را وادار به واکنش می کند. از شروع نمود زنانگی هایم بارها و بارها تجربه تلخ دارم از نگاه های آلوده به شهوتشان ،از دست‌هایی که حتی از لمس ثانیه ای اندامم نگذشتند چه رسد به دقایق کشداری که می توانستند توی تاکسی و اتوبوس با لم دادنشان موجب آزارم شوند ، از متلک های نفرت انگیزیشان که یا در وصف اندامم بود یا در جهت تحقیر زنانگیم...

من دختری در آستانه سی سالگی ضربان قلبم تند می شود وقت هایی که باید از بین چند مرد غریبه بگذرم!

من دختری در آستانه سی سالگی سالهاست ترجیح می دهم توی سرما و گرما بیشتر کنار خیابان منتظر بمانم اما سوار ماشینی شوم که صندلی جلویش خالیست!

من دختری در آستانه سی سالگی حتی وقتی روز است ، حتی وقتی خیابان آنقدرها هم خلوت نیست از شنیدن صدای پا پشت سرم چهار ستون بدنم بی اختیار می لرزد!

من دختری...

و همین حالا صدای حسین حسین می آید ...


پ.ن:

از همه مردهای با شرافت سرزمینم که تعدادشان کم هم نیست عذر میخواهم برای این پست ضد مرد. دلم کمی پر شده بود.

نظرات 6 + ارسال نظر
Sara یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:40 ب.ظ http://Www.motevalede-december.blogsky.com

چند سال پیش ساعتای1 که خسته از سرکار برمیگشتم تصمیم گرفتم میان بر بزنم از یه کوچه تقریبا خلوت رد شدم یکی پشت سرم میدوید برنگشتم تا اینکه بهم رسید جلوم واساد سرنگ از جیبش در اورد و جلو چشمای ترسیده من شروع کرد تزریق بعدش بم گف توم میزنی بدم؟ هنوز بعد از اینهمه سال کابوسشو می بینم..کابوس اون و خیلی خیلی مسایل گنده تر و وحشتناک تر که نمیشه راجع بهش حتی نوشت حتی حرف زد...

معصومه دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:33 ق.ظ http://ghatre700.blogfa.com

درمورد این پست ترجیح میدم کلا هیچ حرفی نزنم اعتباری نیس بتونم خودمو کنترل کنم :))

پیک دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:36 ق.ظ

بعضی ها فطرتا روانین و خودشون خبر ندارن خوب کردی نوشتی :)

ممنون

مهدی دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:33 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

چی بگم .
من شرمنده م

چرا شما شرمنده؟
من تازه آخرش از شما عذرخواهی کردم و دوباره اینجا ویژه تر عذر می خوام

سیما دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:35 ب.ظ http://mehmanesarzade.blogsky.com/

لایک
مثل همیشه

ممنون عزیزم

فرناز سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:37 ب.ظ http://eshragh16.blogfa.com/

))):
نمی دونم این قدر براشون سخته که غیرت داشته باشن که شرف داشته باشن..

حتماً خیلی سخته دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد