*انتقامِ شیرین خدا

تصمیم گرفته ایم چهارشنبه برویم شیراز و برای دیدار مامان جون عزیزم که این روزها خیلی ضعیف شده و برای دیدن نوه ها و دختر ته تغاریش مدام چشمش به در است

چند وقتی است یک ترس عجیبی افتاده توی دلم ، می ترسم خدای ناکرده برود از پیشمان قبل از اینکه حداقل بار دلتنگی هایم را سبک تر کنم. همین حالا بغض پیچید توی گلویم و با تمام تلاشی که برای مهارش داشتم قطره ای از چشمانم سرازیر شد. 

مامان جون من و خواهرهایم را سوای همه نوه هایش دوست دارد ، عشقش به مامان هم فرق می کند با بقیه بچه هایش. 

آقاجون خدا بیامرز هم همین جور بود. نمی دانم شاید چون مامان ته تغاری ناخواسته ایست که با اختلاف نسبتاً زیادی با خواهرها و برادرهایش به دنیا آمد. آقاجون همیشه می گفت شب قبل از به دنیا آمدن مامان خواب می بیند خورشید آمده کف حیاط خانه شان و آنجا را گرم و روشن کرده. مامان را عامل روشنی و گرمای زندگیشان می دانست. 

خلاصه که مامان خواستنی ترین ناخواسته زندگی مامان جون و آقاجون بوده و هست. 

مامان هم همیشه می گوید به دنیا آمدن خواهرک ناخواسته ام با آن اختلاف زیاد با ما انتقامِ شیرین خداست. اینقدر که مامانم عاشقانه خواهرکم را دوست می دارد ، اینقدر که همیشه جلوی او و خواسته هایش خلع صلاح می شود.

می روم شیراز و تمام خستگی های راهِ طول و درازش را به جان میخرم ، به خاطر دیدن خوشحالی مهربانترین مامان جون دنیا و به خاطر دلتنگی های خودم که این روزها بدجوری حالم را دگرگون کرده ...  

توی حافظیه حتما یادتان خواهم افتاد و اگر شد و توانستم از همان جا پست خواهم گذاشت...

نظرات 6 + ارسال نظر
مگهان دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 02:42 ب.ظ http://meghan.blogsky.com

واااای عزیزکم ...
الهی بهتون خوش بگذره و خدا مامان جونتون رو حفظ کنه. آمین

---
حافظیه... وای ...حافظیههه

ممنون دوست عزیزم
شماره ت رو برام بذار رفتم حافظیه برات تفال بزنم

Sara دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:01 ب.ظ http://Www.motevalede-december.blogsky.com

چقد خوبه که میری دیدن مادربزرگت.با این شوقی که تو نوشتی منم دلم هوس کرد مامان جونتو ببینم امیدوارم بهتون خوش بگذره،رفتی حافظیه اگر خاطرت بود جای من هم تفالی بزن

ممنون عزیزم
اگه خواستی شماره ت رو بذار که اگه رفتم تفال بزنم و برات بفرستم

مهدی دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:46 ب.ظ

سلام من رو هم به حافظیه برسون . خیلی هوای شیراز و حافظیه شبهای خواجوی کرمانی رو کردم

جای شما خالیِ
توی حافظیه حتماً به نیتتون تفال می زنم

Sara دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:50 ب.ظ http://Www.motevalede-december.blogsky.com

شماره چیو؟شیما عکس بگیریا

شماره تلفنت رو دختر که عکس تفالت رو با تلگرام یا واتس آپ بفرستم

سیما دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:28 ب.ظ http://mehmanesarzade.blogsky.com/

چه عالییییی
سفر به سلامت
خدا آقاجونت رو بیامرزه، مامان جونت رو هم خدا حفظ کنه، منم یه دونه از این مادرجونا دارم، از نوع نُقلی ش
انشاءالله دیگه اشکی از چشمات نیاد و بغضی به گلوت نشینه مگر به شادی

ممنونم سیما جان
مادرجون شما هم ایشالا زنده وسلامت باشند

فرناز دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:18 ب.ظ http://eshragh16.blogfa.com/

خیلی دلم می خواد یه بار شیراز برم تا حالا نرفتم جا ما رو هم خالی کن

شما هم تشریف بیارید خب
ما شیرازیا هم که مهمون نوازیم

جای شما رو هم خالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد