*شب من بود امشب؟

*امشب شب من بود ، 

یعنی خودم اینطور فکر می کردم،

اما همه چیز یک طور دیگر شد.

زحمت کشید تا سر خیابان همراهیم کرد و ایستاد تا سوار تاکسی شوم ، حتی یادش رفت اصرار کند که بروم توی پایانه و با خطی ها بروم و وقتی زنگ زد که دیگر رسیده بودم تو محله مان. از این برخوردش ناراحت شدم  اما عصبانی نه.

دارم فکر می کنم آن روزهایی که نگرانیش عاصیم می کند را باور کنم یا بی خیالی امشب را که شب من بود؟!


*امروز سرکار اسباب کشی  داشتیم ، بچه های پایین آمدند بالا و با ما ادغام شدند و ما ( من و رئیس)  هم به خاطر کمبود جا مجبور شدیم جول و پلاسمان را جمع کنیم و برویم توی واحد مالی.

میز من و رئیس ال شکل گذاشته شد و از فردا رئیس می تواند مانیتورم را رصد کند. این موضوع آشفته م کرده حسابی...


*امروز اتفاق مسخره تری هم افتاد. آقای "د" آمد بالای سرم و خواست لحظه ای چیزی را سرچ کند و من احمق هم فراموش کردم گوگل کروم را خارج کنم و صفحه وبلاگ های من بلاگ اسکای هم جزء تب ها بود و من وقتی فهمیدم که دیگر دیر شده بود و او پشت سیستمم نشسته بود با اینکه یک جور هایی مطمئن هستم متوجه موضوع نشده و حتی اگر متوجه شده باشد هم آنقدر بیکار نیست که بیاد وبلاگم من را بخواند اما دلم شور می زند...

دیوانه  درونم دارد به آرامش دعوتم می کند برای اولین بار، حرف هایش خیلی هم بیراه نیست! میگوید بر فرض محال هم که صبح برای یک لحظه آدرسم را دیده باشد ، قطعا با توجه به مشغله های امروز و فراموش کاری شدیدی که دارد عمرا تا حالا یادش مانده باشد که صبح چی دیده.

و من برای اولین بار ترجیح می دهم به جای خود خوری بی جا به حرف هایش گوش کنم و بیشتر از این مخل آسایش خودم نشوم.., 

نظرات 4 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:47 ب.ظ http://Www.Divaretanhai.blogsky.com

سلام.
نگران نباش انشالا که ندیده و یادشم نمونده باشه.
با خیال راحت تو وبلاگت بنویس به کسی هم اهمیت نده!

آره فکر نکنم حتی اگه دیده باشه یادش مونده باشه

Sara سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:11 ق.ظ http://motevalede-december.blogsky.com

اسم وبلاگت پیدا بود یا ادرسش؟ فک نمیکنم خاطرش مونده باشه نگران نباش:) اینکه رییس یا همکار طوری بشینه که بتونه رصدت کنه خیلی عصاب خورد کنه.ینی تا همیشه همینجوریه یا دوباره اسباب کشی میکنین؟

رو صفحه وبلاگ های من بوده که الان متوجه شدم اصلاً آدرس توش نیست

پیک سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:22 ب.ظ

از همین تریبن به آقای "د" سلام عرض میکنم.خب نخون برادر من نخون!وقتی دوست نداره بخونی نخون.زشته.خب برای چی داری میخونی بقیشو ...
نه باور کن.نگرانی های آدم گاهی توی خودش ریخته میشه گاهی هم با شناختی که پیدا میکنه نگرانی از بین میره.میدونم گاهی باید دلخور شد ولی سخت نگیر :)

آقای "د" نمی خونه ایشالا
آقای "د" آدرس اینجا رو نداره
یعنی دیگه مطمئنم که نمی خونه

مهدی چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:22 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

یعنی اگه من هم به آرامش دعوتت کنم دیوانه هستم ؟
ولی آرامش داشته باش

نه از این بابت می گم دیوانه درونم که همیشه با حرفهاش آرامشم رو می گرفت این بار عجیب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد