*درد ادامه دارد...

تمام جمعه را درد کشیدم!

انگار کسی با چوب بارها کوبیده بود توی سرم ، جوری که جمجمه ام نرم  و خونابه زیر پوست سرم جمع شده بود.

انگار قلبم را گذاشته بودند لای  توری  کباب پزی و فشارش می دادند ، جوری که نمی توانست خون برساند به اعضای بدنم و به سختی می تپید.

انگار روحم کتک خورده بود و همه جایش زخمی شده بود و زخم هایش بدون رسیدگی رها شده بود.

تمام جمعه را درد کشیدم و مچاله شدم روی تختم.

تمام جمعه را درد کشیدم و فکر کردم ، بیشتر دردم گرفت ، بیشتر فکر کردم و هی بیشتر مچاله شدم روی تخت!

و همچنان درد ادامه دارد!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
H شنبه 7 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:14 ق.ظ http://aqaed-72.blogfa.com/

منم این مُدلی شُدم !

درکت می کنم :(

فرناز شنبه 7 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:28 ب.ظ http://eshragh16.blogfa.com/

وااای
چرا اخه

نمی دونم

الهام یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:02 ق.ظ http://divaretanhai.blogsky.com

عزیزم،
امیدوارم دردهات چه جسمی و چه روحی خیلی زود تموم بشن و جاشو شادی و هیجان بگیره.
مراقب خودت باش.

ممنونم دوست عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد