*انارِ دونه دونه و شب یلدا!

به اندازه همه انارهایی که از اول پاییز باید می خوردم به خاطر تنبلی نخورده بودم، انار دون کردم!

عمراً اگه شب یلدا نبود و با دوستام توی کافه قرار نداشتم این کار رو می کردم

لورکا اینقدر کافه خودمونِ که توی محاسبه خرید انار و هندوونه و ... پرسنل اونجا هم حساب شدن!

خیلی بی انصافیِ اگه بگیم لورکا خونه دوم ماست، چون وقتی هر روز برای رفع خستگی و خوب شدن حالمون اونجاییم پس می تونه خونه اولمون باشه


یادم نمیاد قبل تر از اومدن موبایل و پیامک کسی به کسی یلدا رو تبریک بگه، یعنی اصلاً نمی دونم تبریک یلدا مربوط به این روزا میشه از قدیم الایام بوده اما از اونجایی که تبریک گفتن موضوع مثبتی است و خوبه!

یلداتون مبارک...


پ.ن:

هیچ خوشم نمیاد توی نوشته هام از اسمایل استفاده کنم اما چون گاهی قلم قاصرِ از بیان احساسات و میمیک صورتم گاهی مجبور میشم توی پست هام ازشون استفاده کنم.

*دوست داشتنی ترین دوست دنیا

فردا صبح زود دارم میروم سفر ، یک سفر یکهویی به جنوب و خلیج فارس ، پیش یکی از دوست داشتنی ترین دوستهای دنیا !

هوا قطعاً بسیار گرم خواهد بود ، اما مهم نیست. بعد از چند هفته پرکار و خسته کننده کنار او حالم خوب می شود ...

چقدر خوب است که هنوز بهانه هایی برای از ته دل شاد شدن ، از اعماق وجود لبخند زدن دارم.

انگار نه انگار که چند روز گذشته داشتم می مردم از غصه ،

انگار نه انگار که دو شب گذشته را با گریه خوابم برد ،

حالا خوشحالم ، آنقدر که لبخندم را نمی توانم جمع کنم ...

خدایا ممنونم به خاطر همه چیز ...