*طول و عرض زندگی

یک تناقض عجیبی دارم در مورد خیلی زود گذشتن این روزها و خیلی طولانی بودنشان. یعنی وقتی به تقویم نگاه می کنم و مثلاً می بینم امروز سه شنبه پانزدهم دی ماه است، چشم هایم گرد می شود و با تعجب توی ذهنم تکرار می شود جمله : "چقدر زود گذشت این هفته، یا این ماه، یا این سال!!!" 

اما با مرور خاطراتم، یا کارهایی که انجام دادم و یا اتفاقاتی که پیش آمده حس می کنم که زمان زود که نگذشته هیچ، کمی هم کش دار بوده!

طول زندگی کوتاه است اما می شود عرضش را زیاد کرد.

و من خوشحالم و خوشبخت که این روزها عرض زندگیم طویل است...

*بی نظم اما منظم!!؟

ناخن هایم را فرنچ کردم ، حالا بیشتر از همیشه دستهایم را دوست دارم. نمی دانم چرا از طریق فرنچ ناخن هایم حس انظباط و دسیپلین آمده توی وجودم! گفتم انظباط ! من اصلاً آدم منظمی نیستم اما به شدت منظمم !!! خودم هم نمی دانم چطور همچین چیزی امکان دارد اما من نمونه ی کاملی از یک آدم بی نظم منظمم. یعنی توی تمام بی نظمی هایم یک نظم خاصی حکم فرماست!!!!

حتماً برای شما هم سوال پیش می آید که چطور؟ مگر می شود؟ 

من یک آدم منظم هستم چون : 

توی چند سالی که کار می کنم حتی ده دقیقه تاخیر نداشتم ، همه کارهایم را به موقع و سروقت انجام و تحویل می دهم ، حتی زمان مدرسه و دانشگاه هم همیشه تکالیفم را تمام و کمال انجام می دادم ، روی بایگانی اسناد و مدارک شرکت حساسیت دارم ، روی چیدمان فایل های توی گوشیم حساسم ،  باید بدون ناتیفکشن باشد و برنامه هایش همیشه به روز باشد. اگر پیش بیاید برای فریزر خانمان خرید کنم و بعد وسایلی را خریدم بسته بندی کنم و بچینم توی فریزر اینکار را چنان با دقت و وسواس انجام خواهم داد که بعدش اگر کسی برود سر فریزر از این همه نظم و سلیقه در بسته بندی لذت خواهد برد ، اگر قرار باشد بروم مسافرت چمدانم را مرتب و با پیش بینی کامل وسایلی که ممکن است مورد نیازم باشد می بندم و... 

من یک آدم بی نظم هستم چون :

 همیشه وقتی دارم کار می کنم روی میزم شلوغ و در هم و برهم است ، شب ها وقتی می روم خانه لباس هایم را سر جا لباسی نمی زنم ، کیفم همیشه بازار شام است ، اگر غرغرهای مامان نباشد هیچ علاقه ای به مرتب کردن تختم ندارم ، اگر خانه تنها باشم امکان ندارد ظرف هایم را همان موقع بشورم ، با گذاشتن کفشهایم توی جاکفشی به شدت مشکل دارم و ...