*خر خودتی !

وقتی می گم شبها اگه زودتر بخوابی ، صبحها راحتتر بیدار میشی !! همون خر خودتیِ البته با بیان مودبانه ! 

مهم نیست که جواب نمی ده ، مهم اینه که این خر خودتی بیخ گلوم گیر کرده بود و داشت خفه م می کرد ! 

 

اصلاً من می خوام نیمه پر لیوان رو ببینم : 

هلیکوپتر میاد روی پشت بومِ اداره سوارش می کنه  رو پشت بوم خونشون پیاده ش می کنه ، از اونجایی که تو هلیکوپتر صدا زیادِ امکان برقراری تماس موجود نیست ! وقتی از هلیکوپتر پیاده می شه از لبه پشت بوم با یه طناب (مثل تو فیلم ها) از پنجره می افته رو تختش (تختش دقیقاً زیر پنجره س) و خوابش می بره (بیهوش می شه) ! پیامکِ Mantrerdam که احتمالاً همون Man residam هست خیلی با عجله همون موقعی که دست به طناب بین زمین و آسمون آویزون بود تایپ و ارسال شده... 

من خیلی خوش بین شدم جدیداً ، اصلاً یاد گرفتم نیمه پر لیوان رو ببینم !!!  

 

بعداً نوشت: 

داستان نیمه پرِ لیوان بینانه رو که براش تعریف می کنم می گه : اینقدر پلیس بازی در نیار شیما ، از خودم بپرس بهت می گم که حالم بد بود موتور گرفتم تا خونه ، بعدشم که رسیدم بیهوش شدم. 

بغض می کنم و همین حالا با نوشتن اینا اشکهام سرازیر میشه پایین ، باز هم زخم هام سر باز کرده...