*کابوسِ شادنا!!

باز هم شادنا می شود کابوسم توی شبی که می توانست از بهترین شب های زندگیم باشد!و چه بازیگر خوبی شده ام من که به بهانه دستشویی جمع را ترک می کنم و می روم گوشه ای و چندتایی سیلی می زنم به صورتم ، چند تا نفس عمیق می کشم ، و هی به خودم می گویم : شیما ، آرام باش ! آرام ، آرام ! شیما ، قوی باش ! محکم ! بایست و بخند و سرت را بالا بگیر !!! شیما ، بانو ، خانم تو بدتر از اینها هم کشیدی و چشیدی و شنیدی و باز هم ایستادی ، شیما بخند ، لبخند بزن ...

تا آخرین لحظه گفتم ، خندیدم ، خنداندم و هیچکس نفهمید کابوس شادنا طوفانیم کرده ...

نظرات 4 + ارسال نظر
خان یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 02:19 ب.ظ

بیا بیرون شیما
ذهنتو خالی کن،تا وقتی میری سراغشون اونا هم ول کنت نیستن.آرووم باش

گاهی وقتا چقدر خوبه که آدم نبینه

عاصی یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 02:29 ب.ظ

قوی باش
این روزها تموم میشه

هستم ، تو که می دونی چقدر ؟؟!

عاصی یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 03:06 ب.ظ

میدونم عزیزکم
میدونم

مهدی یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 04:11 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

نذار کابوس شادنااز پا دربیارتت .

سعی می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد