ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
شماره خیلی آدم ها از گذشته هنوز توی ذهنم مانده اما شماره او ، همان که چند سال پیش انگیزه انتخاب نام و شروع نوشتنم در اینجا شد از مغزم پاک شده ! تلقین به مهم نبودنش مغزم را واردار به پاک کردن اطلاعات مربوط به او کرده .
چهار پنج سال پیش وقتی دیدم خیلی برایش کمرنگ شدم شانه هایم را بالا انداختم و گفتم به جهنم !
او که فاصله گرفت من دورتر شدم و نفر سوم به سرعت جایم را پر کرد !!!
حالا نفر سوم جای من است ، من هنوز هم می گویم به جهنم ! اما ته دلم گاهی دلتنگ می شوم ، گاهی هم حسرت وجودم را پر می کند !!!!
شاید چند و چون ماجرا خیلی مهم نباشد ، حالا دیگر باید با خودم حرف بزنم و یک بار برای همیشه حلش کنم برای خودم ...
من تقریبا همه چیز گذشته رو فراموش کردم . فقط مغزم شماره هایی که گرفته باشم یکی دوبار بدجوری از بر می کنه... و امکان پاک کردنش دیگه به هیچ طریقی نیست :(
منم برام جالبه این فراموشیه !!!
ممنون از حضورت دوست خوبم
تجربه بهم نشان داده اگر فقط و فقط برای خودت باشی خیلی راحتی...
ولی این به معنی نادیده گرفتن دیگران نیست...
موفق باشید
متشکرم
گاهی اوقات همین که آدم رو فراموش میکنیم ی خاطره ازش میاد تو ذهن اون هم ناخودآگاه.
آدم ها انگار چکمه میخ دار می پوشند. وقتی هم می رن هنوز جای میخ هاشون تا مدتها درد می کنه. مدت های طولانی.
متاسفانه