*فراموشی

شماره خیلی آدم ها از گذشته هنوز توی ذهنم مانده اما شماره او ، همان که چند سال پیش انگیزه انتخاب نام و شروع نوشتنم در اینجا شد از مغزم پاک شده ! تلقین به مهم نبودنش مغزم را واردار به پاک کردن اطلاعات مربوط به او کرده . 

چهار پنج سال پیش وقتی دیدم خیلی برایش کمرنگ شدم شانه هایم را بالا انداختم و گفتم به جهنم !

او که فاصله گرفت من دورتر شدم و نفر سوم به سرعت جایم را پر کرد !!!

حالا نفر سوم جای من است ، من هنوز هم می گویم به جهنم ! اما ته دلم گاهی دلتنگ می شوم ، گاهی هم حسرت وجودم را پر می کند !!!! 

شاید چند و چون ماجرا خیلی مهم نباشد ، حالا دیگر باید با خودم حرف بزنم و یک بار برای همیشه حلش کنم برای خودم ...