*نوشتم که یادم بماند:

*اولین برف سال هم بارید. با این که آهسته بود و کم رمق اما امید داشت...


*کلاس زبانمان تفاوت فاحشی داشت با همه جلساتی که تا امروز برگزار شده!  شاید برای اولین بار احساس کردم دارم یاد میگیرم و دارم تلاش میکنم برای یادگیری! و این یعنی نقش استاد توی خیلی خیلی پررنگ است . 

امیدوارم گرفتاری معلمان خیر باشد و طولانی!

داشتم ناامید میشدم اما مدرس امروز امیدوارم کرد...


*باید خودم را سرکوب کنم!

باید تخیلم را محدود کنم!

باید پا بگذارم روی خواسته هایم!

از مرزهایم نخواهم گذشت، حتی اگر همین حالا این کودک لجوج و بازیگوش درونم با تمسخر بگوید:"میگذری!"


نظرات 2 + ارسال نظر
sara دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.motevalede-december.blogsky.com

ایقد دوس دارم وقت بشه فرانسه و انگلیسی یاد بگیرم نگووو:((((

فرانسه آری اما انگلیسی نه

پیک دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:10 ق.ظ

چقدر استاد خوب خوبه!اصلا آدم و میتونه به زندگی امیدوار کنه!یاد یه چیز افتادم الان پست میذارم :))

زود بذار بیام بخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد