*خداحافظ دکتر "ش"

همین حالا آقای دکتر "ش" آمد برای خداحافظی، حالش یک طوری بود، صدایش می لرزید، شاید از عصبانیت بود، شاید هم از ناراحتی!

با اینکه بودنش را دوست نداشتم اما از رفتنش دلم گرفت. به بچه هایش فکر کردم ، به همسرش ، به خودش و به فرداها.

شاید خیلی زود برود سرکار ، شاید خیلی بیکار نماند ، شایدبرود  یک جای دیگر که از اینجا خیلی خیلی بهتر باشد اما امشب قطعاً شب سختی خواهد داشت و فردا سخت تر خواهد بود...