ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
کامنت های محبت آمیز دوستانم را برایش می خوانم. بغلش می کنم و موهایش را می بوسم. خوشحال می شود و می خندد. بعد از چند دقیقه متفکر کنارم می نشیند و می پرسد" عکسم رو هم گذاشته بودی؟" شوکه می شوم ، می دانم چرا این را می پرسد! یک لحظه از توی سرم می گذرد که دروغ بگویم اما سریع پشیمان می شوم و می گویم نه!!! همان جوابی را می دهد که انتظارش را دارم ، "ندیده گفتن موهام رو دوست دارن؟" می گویم چند تایی از اینها من رو دیدند ، می دونند ما چقدر شبیه هم هستیم ، تازه بعضی هاشون هم عکست رو دیدند."
باز هم می رود توی فکر و چند دقیقه بعد از من و مامان می پرسد : "یعنی من خیلی زشتم؟راست بگید"
دلم پر از درد می شود ، دخترک را نابود کرده اند با حرفها و کارهایشان. باز هم بغلش می کنم محکم و می گویم :"یعنی من خیلی زشتم؟"
سرش را بالا می آورد و نگاهم می کند و قاطعانه می گوید : "نه" دستانم را قاب صورتِ دوست داشتنیش می کنم و می گویم : " تو کپی برابر با اصل منی ، پس زشت نیستی." بعد هم مامان می نشیند و صحبت می کند با دخترک. آرام تر می شود اما می دانم هنوز اتفاقات چند روز گذشته را فراموش نکرده ...
چند روزی ست که خواهرکم غمگین است. آنقدر دوستش دارم که غم هایش حالم را بد می کند و حالا حالم بد است.
سه روز پیش سر کلاس از گرما مقنعه اش را در می آورد ، موهایش بسیار مشکی ، پر و فر است و ما برای اینکه اذیت نشود همیشه کوتاهشان می کنیم با اینکه خودش مثل تمام دختر بچه ها دلش می خواهد موهایش بلند باشد. به نظر من که موهای خوشگلی دارد و بسیار بامزه است اما معلم احمقش سه روز پیش وقتی از گرما مقنعه اش را در می آورد جلو همه همکلاسی هایش می خندد می گوید موهایت مثل جنگلی هاست و بچه ها هم به تبعیت از معلمشان می خندند به خواهرکم و ای کاش این اتفاق سه روز پیش تمام می شد ! دوباره دیروز توی مدرسه بچه ها صدایش می کنند جنگلی و معلمش هم مجدد مسخره اش می کند و می گوید مثل جنگلی ها هستی و امروز باز هم این تکرار می شود تمسخر بچه ها و معلم احمقشان ، تا جایی که یکی از بچه ها پیشنهاد می دهد که اگر با تیغ سرش را بتراشد خیلی بهتر از این موهای جنگلی ست!!!! ادامه مطلب ...