*بی دقتی!

هفته گذشته به خاطر یک بی دقتیِ احمقانه که معلوم نیست چرا دچارش شده بودم، اشتباهی مرتکب شدم! یک جایی به جای یک نوشته بودم یک و نیم و همین نیم ناقابل داشت برایم دردسر درست می کرد و یک ضرر دو سه میلیونی به شرکت می زد که امروز حل شد. خیلی تلاش کردم که بی ضرر حل شود یا با کمترین هزینه و کمترین دردسر. برایم مهم بود که رئیسم متوجه نشود. خجالت می کشیدم و دلم نمی خواست تذکر بدهد که بیشتر مراقب باش و یا اینکه هزینه ها از حقوقت کسر خواهد شد!

موفق شدم! 

سر و ته قضیه با نهایتاً صد هزار تومان هم آمد،

رئیسم هم متوجه نشد،

اما از خودم عصبانیم، باید فکری به حال بی دقتیم بکنم. شاید دفعه بعد اینقدر خوش شانس نباشم...

*اغفالم می کند ندای درون!

*تقریباً یک ماهی ست که آقای دکتر "ش" همکار جدیدمان شده. ظاهراً بسیار آدم موقر ، فهمیده ، تحصیل کرده ، آشنا به کار و ... است و خدایی توی این یکماه هیچ برخورد ناشایست و یا حرف نا حسابی از ایشان نشیندم اما نمی دانم چرا حس می کنم اینقدرها هم که نشان می دهد خوب نیست.


*اصلاً نمی خواهم بی دقتیم در کار را توجیه کنم اما فکر می کنم که شاید ضدحالِ چند ساعتِ ناشی از اشتباه من برای آنها به خاطر نارضایتی حداقل پنج نفر دیگر بود. برق چشم های "ک" وقتی فهمید اشتباهم احتمالاً کل داستان آنها را هوا می کند دیدنی بود!!!!

به بعضی هام باید گفت دزدی فقط از دیوار مردم بالا رفتن نیست!


*ساعت کاری دارد تمام می شود و من تقریباً جز وبگردی و وبلاگ خوانی و وبلاگ نویسی هیچ کار مفیدی نکردم و اینجاست که باید به خودم بگم : "خجالت بکش حتماً باید زور بالا سرت باشه که کار کنی؟"

باید خجالت بکشم اما نمی کشم ، صدای درونم دارد اغفالم می کند! لامصب حتی اگر اغفال هم می کند بیراه نمی گوید. 

می گوید : " اینهمه مسئولیت پذیر بودی و کارهایت را به موقع انجام دادی چند بار تشویق شدی؟ چند بار به خاطر کارهای مثبتت پاداش گرفتی؟ اما دیدی که  چطور برای یک بی دقتی تنبیه شدی ! نترس هیچ اتفاقی نمی افتد ، شنبه هم روز خداست. شنبه تنبلی امروز را جبران کن."

صدای درونم به من حق می دهد که یک روز بی حال و حوصله باشم. باید ازش تشکر کنم. ممنون!

*بی دقتی

یک بی دقتی حقوق دو ماهم را بر باد داد...این یعنی دو ماه باید از صبح بیایم سرکار تا شب و آخرش هم هیچ !

سرم دارد منفجر می شود ...